چکیده: نويسنده نخست تعريفى از جمهوريت ارائه مى كند آنگاه به مؤلفه هاى بنيادى و علمى آن مى پردازد. در بخش مؤلفه هاى بنيادى از عناوينى چون: توحيد در ساحت انديشهوزى، عدالت محورى، قانونمندى، آزادى انديشه، رضايت و مقبوليت عامه بحث مى كند و دربخش مؤلفه هاى عينى و علمى محورهاى زير را مورد بررسى قرار مى دهد: هدايت و رهبرى مستمر، جامعه دينى، وجود نهادهاى نظارتى، مشاركت سياسى فراگير.
كليد واژهها:قرآن، جمهوريت، مردم سالارى، توحيد، عدالت، قانونمندى، آزادى، مقبوليت، رهبرى، جامعه دينى، مشاركت، نهاد نظارتى
با توجه به نص صريح قرآن (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيّءٍ) (نحل /89) قرآن كتاب هدايت و بيانگر تمام معارف ضرورى و سودمند براى بشريت و انسانيت است، بنابراين شناخت محتوا و مقاصد قرآن بر همه دانشپژوهان ضرورى است. از سوى ديگر شناخت مقاصد قرآننيازمند مراجعه به آيات و به سخن آوردن آنهاست.
حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق»1 يعنى قرآن را به سخن بياوريد به تعبير ديگر از قرآن سؤال كنيد تا پاسخ بگيريد.
مقاله حاضر بر اساس رهيافت درون دينى تلاش مىكند تا مفهوم جمهوريت و مردمسالارى را در قرآن مورد بررسى قرار دهد. در اين راستا ضمن بررسى مفاهيم فوق به عناصر و مؤلفههاى اساسى آنها نيز اشاره خواهد كرد.
به لحاظ ريشهشناسى )اتيمولوژى) مردم سالارى به معناى حاكميت مردم و امور همگانى تعريف شده است اين تعريف خود متضمن دو نكته اساسى است، حضور مردم در صحنه و جامعه سازمان يافته. «مفهوم مردم سالارى در ميان طرفدارانش از ديدگاههاى يكسانى برخوردار نيست.»2 و در بيشتر مناطق جهان اين واژهها با اختلاف سليقهها تحقق يافته و با ايدههاى سياسى مختلف همساز و همراه شده است كه نشان مىدهد مردم سالارى مضمونى واحد، مورد توافق همه ندارند.3 و با تحولات اجتماعى جوامع مختلف سيماى گوناگون به خود گرفته است. امّا با اغماض مىتوان گفت نظريهپردازان دستكم بر سر موضوع مشاركت سياسى مردم در تصميمگيرىهاى درون نظام سياسى اتفاق نظر دارند.4 اگر مردم سالارى را به معناى شيوه زندگى سياسى مردم كه همان جامعه سامان يافته با حفظ منافع مردم است؛ در نظر بگيريم در تأييد آن مىتوان به منابع و مآخذ بى شمارى در اسلام اشاره كرد، مؤيد رابطه جدايىناپذير جامعه اسلامى و مفهوم مردم سالارى، حكومت حضرت علىعليه السلام است، با آنكه ايشان امام بر حق بود و پس از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم حكومت الهى به ايشان مىرسيد امّا تا تأييد جامعه و قبول مردم در قالب بيعت صورت نگرفت حضرت هيچ اقدامى براى كسب قدرت از طريق زور يا طرق ديگر ننمود، آنچه نظام سياسى اسلام را امكانپذير مىسازد، قبضه قدرت نيست، بلكه توسعه فرهنگ دينى در درون جامعه است.
امام خمينىرحمه الله جمهوريت (مردم سالارى نوعى نظام سياسى جمهورى) را در مضامين و قالبهاى متفاوت و عمدتاً در كنار واژه اسلام و يا مرتبط با آن مطرح مىكردند، از نظر ايشان اگر منظور از جمهوريت دادن حق وضع قانون به مردم باشد، مردود است. از اين جهت نظام اسلامى از ديدگاه امام با جمهوريت نيز ناسازگار است. امّا اگر مراد از جمهوريت احترام به مردم و نفى هرگونه سلطه ديگران و اجراى احكام دينى باشد در اين صورت از نظر امام مورد پذيرش است، زيرا نظام سياسى تأسيس نهاد حكومت از ديدگاه اسلام براى تحقق مصالح و مقاصد عامه شريعت است پس آن جهت اعتلاى دين و اقامه ارزشهاى بشرى بر كسى پوشيده نيست.
همان گونه كه اشاره شد دانش پژوهان تعابير و برداشتهاى مختلفى از جمهوريت ارائه كردهاند. مقصود ما از مفهوم «مردم سالارى» نوعى از شيوه زندگى سياسى است كه با تحولات اجتماعى جوامع مختلف سيماى گوناگون به خود مىگيرد. بر اين اساس به بررسى نظام سياسى دينى و عناصر و مؤلفههاى آن در قرآن مىپردازيم.
بىشك واژه جمهوريت در قرآن وجود ندارد امّا در صورتى كه ما آنها را معادل يك نظام سياسى در نظر بگيريم آنگاه از طريق عناصر و مؤلفههاى ذكر شده در قرآن مىتوان به اصول و قواعدى دست يافت كه كمك شايانى در درك مفهوم مورد نظر خواهد كرد. بر اين اساس مؤلفهها و عناصر تشكيل دهنده نظام سياسى دينى به دو بخش تقسيم مىشوند:
- عناصر و اصول بنيادى نظام سياسى دينى
- مؤلفههاى عينى و عملى نظام سياسى دينى
مراد از عناصرواصول بنيادى نظام سياسى دينى اصولى است كه پايه و اساس براى مقومات حكومت دينى تلقى مىشود. و مراد از مؤلفههاى عينى و عملى مجموعهاى از عناصرى هستند كه از حوزه باور و اعتقادات فراتر رفته و جنبه عملى و مصداقى دارند.
آموزه توحيد اختصاص به آيين اسلام ندارد بلكه همه پيامبران الهى مردم را به سوى توحيد فرا خوانده و همه اديان الهى اديان توحيدى بودهاند. در قرآن مجيد آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبياء /25)؛ پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم كه خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد». و در دعوت انبياء پيشين، اهتمام ويژهاى به اصل توحيد وجود دارد، شعار توحيد با تعابير گوناگونى هم چون «لا اِله الا اللَّه» (صافات /37، محمّد /47)؛ «لا اله الا هو» (بقره /255 163، آل عمران /18 و 62) و «لا اله اِلا انا» (نحل /2، انبياء /25)؛ دهها بار در قرآن تكرار شده است. محمد رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم نيز به فرمان الهى اعلام مىكند كه سر لوحه رسالت او دعوت مردمان به توحيد است.5
اصولاً اسلام آيين توحيد است و در اهميت آن همين بس كه اولين شرط تشرف انسان به آيين حيات بخش اسلام اعتراف به توحيد در كنار پذيرش رسالت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله وسلم است. شالوده نظام سياسى دينى بر اصل توحيد استوار است و بسيارى از دستورات و آداب دينى از روح توحيدى اسلام سرچشمه مىگيرد. توحيد آدمى را در ساحت خرد و انديشه دگرگون مىسازد و به آن رنگ و بوى خاصى مىبخشد. اصل در ديدگاه نظام سياسى دينى عدم تقابل بين خدا و انسان است، خداوند منشأ قانون گذارى است و انسان خليفه خدا در روى زمين و از همين رو انسان منشأ و مبدأ تحولات اجتماعى شناخته مىشود، امّا در نگرش غير دينى بشر در مقابل طبيعت قرار مىگيرد و انديشه تسخير جهان يك هدف محسوب مىشود، جهان عارى از معنويت تلقى مىگردد و احتمالاً مقوله مسئوليت پذيرى به مسئوليّت گريزى تبديل مىشود.6 انسان در نگرش دينى موجودى آزاد و مسئوليتپذير است كه با اختيار خود حركت به سوى كمال يا ضد آن را انتخاب مىكند. آموزه توحيدى در اسلام، كاملترين تجلى خود را يافته است. از نظر قرآن، خداوند مثل و مانند ندارد، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ» (شورى /11)؛ او بى نياز مطلق است. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر /15)؛ و نيز به همه چيز آگاه و بر همه چيز تواناست «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ» (شورى /12) «و... إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيّءٍ قَديرٌ» (حج /6)؛ او مجمع كمالات است و از هر نقصى منزه و مبرّاست «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (اعراف /180) و تنها جهان بينى توحيدى است كه از تمام ويژگىهاى مطلوب مانند عقلانى بودن، معنابخشى بهزندگى، آرمانساز و شوقانگيز بودن، به هدفهاى متعالى تقدس بخشنده و سرانجام تعهدآور است. بنابراين يكى از مقومات حكومت دينى اصل توحيد است.
اديان آسمانى همواره انسان را به عدل و داد، فرا خواندهاند.
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، براى خدا به داد برخيزيد، به عدالت شهادت دهيد»7... «عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است»8 براى عدل، معانى گوناگونى، مانند رعايت تساوى و دورى از تبعيض، رعايت حقوق ديگران و قرار دادن افراد و اشيا در جايگاه شايسته خود بر شمردهاند معناى كلام حضرت اميرعليه السلام كه فرمود: «العدل يضع الامور مواضعها»9 مطرح شده است بر اين اساس عدالت الهى به اين معنا است كه خدا با هر يك از آفريدگان خويش آن چنان كه سزاوار آن است رفتار مىكند و آن را در موضعى كه سزاى او است، مىنشاند و چيزى را كه شايسته آن است به او عطا مىكند. در قرآن كريم آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» (يونس /44)؛ «خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند، ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند» و گاه نيز از عدالت ورزى خداوند در دامنهاى گستردهتر حكايت مىكند، «وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ؛ (آل عمران /108) «و خدا هيچ ستمى بر جهانيان نمىخواهد». رابطه توان و تكليف انسان را بر اساس عدالت تنظيم مىنمايد و مىفرمايد: «وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (مؤمنون /62)؛ «و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمىكنيم، و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت». و نيز در قضيه داورى در روز رستاخيز خداوند از اجراى عدالت و ترازوهاى عدالت سخن به ميان مىآورد، «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً» (انبياء /47)؛ «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً (اسراء /15)؛ «و ما تا پيامبرى را برنينگيزيم، به عذاب نمىپردازيم».
با توجه به آيات فوق، در بينش اسلامى عدالت در اصل خلقت، قانون گذارى و نظام تشريع از امور مسلم به شمار مىرود و نيز هدف نهايى ارسال پيامبران عدالت معرفى شده است. فقدان عدالت در جامعه مخالفت صريح با دستورات خداوند در آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل /90) است. اين موضوع چنان مهم تلقى شده است كه در برخورد با خصم كينه توز نبايد از مرز عدالت عدول كرد.10 در نظام سياسى دينى افراد با ايمان بايد با ابزار عدالت حركت كنند.
در نظام سياسى دينى فرض بر اين است كه قوانين مخالفتى با «ما انزل اللَّه» ندارند، زيرا در غير اين صورت افراد از جرگه مسلمانان و موحدان خارج مىشوند. زيرا براساس نص قرآن:
«مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»، (مائده /44) «هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده /45)، «هُمُ الْفاسِقُونَ» (مائده /47).
منظور از قانون مجموعه بايدها و نبايدهايى است كه شيوه رفتار انسان را در زندگى اجتماعى تبيين مىكند. ضرورت قانون از آن روست كه انسان موجودى اجتماعى است و لازمه اجتماعى بودن برخورد منافع و پيدايش تزاحم بين افراد است. براى رفع اين تزاحمها به قانون نيازمنديم تا در سايه آن روابط تنظيم گردد، بدون قانون هدف از زندگى جمعى كه برخوردارى از مواهب زندگى در جهت استكمال معنوى و مادّى است تحقق نخواهد يافت، بنابراين وجود قانون براى جامعه ضرورى است، امّا خاستگاه قانون چيست؟ بر اساس فرهنگ دينى منشأ قانون، خداوند متعال است و حق قانونگذارى منحصر به خداوند است. و طبيعى است قانونى مطلوب است كه، در راستاى تقرب به خداوند، همه ابعاد وجودى انسان اعم از مادى و معنوى را در بر گيرد و كمال همه جانبه او را تضمين كند، آياتى كه قانونگذارى را از آن خدا مىدانند و به هيچ كس اجازه نمىدهند كه در قلمرو حق مخصوص خدا وارد شود بسيارند از جمله: حكم و حاكميت از آن خدا است «إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّهِ» (يوسف /47) كه در دو مورد از سوره يوسف وارد شده است البته قوانين به دو بخش ثابت و متغير تقسيم مىشوند.
قوانين ثابت: شامل مقررات و قوانين ثابت و تغييرناپذير شريعت الهى است كه ولى امر نيز حق مخالفت با آن را ندارد.
قوانين متغير: شامل قوانينى است كه متناسب با شرايط زمانى، مكانى و زيستى مختلف تغيير مىكند، بنابراين در نظام سياسى دينى در قوانين متغير برحسب مقتضيات زمان و مكان تغييرات رخ مىدهد. اين گونه موارد نشان مىدهد كه اسلام هرگز به نيازهاى متغير، لباس جاودانگى نپوشانده و شكل زندگى را در هيچ عصرى به عنوان «امرى مقدس» تلقى نكرده است. و مسائل زير را مورد مداقّه قرار داده است.
1 - گستره، تنوع و جامعيت قوانين اسلامى
2 - عنايت خاص به تبيين و ترويج قوانين اجتماعى و سياسى جامعه
3 - تأثير قدرت سياسى در عينيت اين قوانين
4 - مسئوليتها و تكاليف دولت اسلامى.
بنابراين كار ويژه مجموعه مقررات و قوانين سازگار با «ما انزل اللَّه» را مىتوان در كارآمدى و عملكرد نظام سياسى دينى جست و جو كرد از قبيل متعهد شدن حاكم به تجديد ميثاق با مردم، اعمال نظارت و كنترل مردم بر مقامات حكومت دينى، ايجاد توازن قدرت سياسى ميان صاحبان قدرت. نكته مهم اين كه كار ويژه قانون بر خلاف تصور رايج صرفاً جلوگيرى از استبداد نيست، بلكه قانون هم كار ويژههاى باز دارنده استبداد و هم كار ويژههاى مساعد و حمايت مردمى را دارد.
قرائتهاى متعددى از آزادى ارائه شده است، گاهى به معناى رفع موانع اجبارى براى انجام دادن عملى است كه تعبير به «رهايى» نيز مىشود و در برخى موارد به معناى ايجاد مقتضيات درونى است يعنى فرد بتواند با پرورش استعدادهاى خود استفادههاى لازم را از محيط بيرونى خود و شرايط موجود در آن ببرد.11
منظور از آزادى در اين تحقيق فراهم شدن زمينهها و شرايط براى رسيدن افراد به غايات خويش است. منظور از غايت شكوفايى و كمال نفس انسانيت است كه همان اهتمام ورزيدن به اوامر خداوند مىباشد. انسانها در نظام سياسى دين آزادند در چارچوب همان قراردادها و قوانينى كه با «ما انزل اللَّه» مخالفت ندارند فعاليت كنند، زيرا خداوند راه خير و فضيلت و هم چنين شّر و ناسپاسى را نشان داده و بر نقش انتخابگرى انسان، آزادى و اختيار او تأكيد كرده است «إِنَّا خَلَقْنا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً، إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان /2 و 3)؛ و ائمهعليه السلام نيز انسانها را در نظام خلقت آزاده معرفى كردهاند. «ايّها الناس انّ آدم لم يلد عبداً و لا امة و اِنَّ الناس كلهم اَحداً»12.
انسانشناسى قرآن داراى ويژگىهاى مختلفى است كه مهمترين آنها - كه به نوعى در ارتباط با آزادى انسان است عبارتند از:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ». (بقره /30) در اين آيه شريفه انسان داراى ارزش والايى است كه از وى به عنوان «خليفه» خداوند ياد مىشود يعنى انسان آزاد از ديدگاه قرآن داراى خصلت خليفةاللَّهى است.
از نظر قرآن كريم انسان موجودى است كه در انتخاب راه پس از هدايت، آزاد است، در سوره انسان پس از آنكه آدمى را داراى نعمت شنوايى و بينايى دانسته است مىفرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان /3)؛ «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد، خواه ناسپاس» و نيز در مورد ديگر آمده است «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد /10) بر اساس اين موارد انسان در انتخاب راه آزاد است و مىتواند آن را بپذيرد يا رد كند. بنابراين يكى ديگر از شاخصهاى انسان، آزاد بودن اوست.
از نگاه قرآن انسان مىتواند سرنوشت خودش را تغيير دهد. از اين رو سنت الهى بر اين قرار گرفته تا زمانى كه انسانها در يك جامعه تصميم به تغيير حيات اجتماعى خود نداشته باشند، خداوند نيز تغييرى در حيات زندگى آنها ايجاد نكند «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد /11)؛ «خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند.»
بر اساس اين آيه شريفه اگر انسانها موانع درونى خود را شناسايى كنند و آنگاه درصدد رفع آنها بر آيند، خداوند نيز تغييرات لازم را در زندگى و سرنوشت آنان انجام خواهد داد. از نگاه قرآن، انسان موجودى است با اراده و مختار و نيز توانمند در ايجاد تغيير وضعيت خود. اين خصلت با آزادى انسان ارتباط عميقى دارد، پس آزادى انسان زمانى مقبوليت دارد كه او بتواند سرنوشت خويش را تعيين كند.
قرآن هر گونه راه سلطه انسان بر انسان را مسدود كرده است در سوره آل عمران آمده است:
«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ». (آلعمران/64)
بر اساس اين آيه، سلطه افراد كه از آن به «ارباب» تعبير شده، ممنوع اعلام گرديده است. يعنى هيچ كسى حق ندارد خود را ارباب ديگران قرار داده و بر ديگرى سلطه روا دارد و از سوى ديگر نيز هيچ كسى حق ندارد ديگران را ارباب خود قرار داده و سلطه ديگران را بپذيرد زيرا اتخاذ ارباب در رديف شرك به خدا تلقى شده كه اهميت زياد اين مسأله را بيان مىكند.
از نگاه قرآن، انسان آزاد كسى است كه اسير هواهاى نفسانى و اميال زودگذر خود نباشد زيرا يكى از موانع آزادى انسان همين غرايز شهوانى و هواهاى نفسانى است در سوره اعراف سياست انبياء را رهايى انسان از غُل و زنجير دانسته «وَيَضَعُ عَنُْمْ إِصرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ». (اعراف /157)
در موردى ديگر قرآن كريم تابعيت از هوا و هوس را عامل خروج از عدالت و حق معرفى كرده و از انسانهاى مؤمن مىخواهد كه از آن پيروى نكنند: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيرَاً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَن تَعْدِلُوا»؛ (نساء /135) «اى مؤمنان، به عدل و داد برخيزيد و براى خدا گواهى دهيد، اگر چه به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندانتان باشد و اگر چنانچه توانگر يا تهى دست باشد، خداوند بر آنان مهربانتر است، پس از هواى نفس پروى مكنيد كه از حق عدول كنيد». در نتيجه با عنايت به آيات فوق مىتوان پيروى از اميال و هواهاى نفسانى را از موانع آزادى مورد نظر قرآن دانست.
از نگاه قرآن، انسان نبايد سرسپرده طبيعت باشد و مقهور آن شود زيرا توانايى و استعدادهايى مانند عقل از او موجود ساخته كه در هستى مىتواند تصرف كند و خود را از بند آن برهاند. آيات بسيارى وجود دارد كه هستى و موجودات آن را مسخّر انسان دانسته است از جمله «وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (جاثيه /13) او آنچه در آسمانها و زمين است، همه را مسخّر شما ساخته، اين نشانههاى مهمى است براى كسانى كه انديشه مىكنند».13
بر اساس اين آيه شريفه همه چيز در تسخير انسان است و اين خود دليل بر توان شناخت و معرفت انسان مىباشد كه به تدريج از هستى و اشياء و موجودات آن بدست مىآورد و با افزايش تجربه و علم بشرى تسلطش بر طبيعت بيشتر شده و از آن رهايى مىيابد به عبارت ديگر مىتوان گفت اين ركن آزادى، با كسب دانش، بينش و درك از طبيعت حاصل مىشود.
اصل رضايت و قبول عامه صورت مشخصى براى اظهار خواست و تمايل، پذيرش و نيز واگذارى امور و حمايت و همراهى كردن با نظام سياسى دينى است در قرآن كريم آمده است: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ»؛ (فتح /18) «خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد خدا آنچه را در قلب آنها (از صداقت و ايمان) نهفته بود مىدانست، لذا آرامش را بر دلهاى آنها نازل كرد.»
آيه شريفه بيعت را عامل خشنودى خداوند معرفى مىكند و رضايت و خشنودى خدا را از همه نعمتهاى بهشتى برتر نشان مىدهد در آيه 72 سوره توبه نيز مىخوانيم «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» در واقع رضايت از پيروان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم انسجام هر چه بيشتر نيروها، تقويت روحيه، تجديد آمادگى، سنجش افكار و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.
در رضايت و قبول عامه، گفتوگو، آگاهى و روشن كردن جوانب امر و رضايت طرفين از مقومات آن شمرده مىشود، در واقع قبول عامه براى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، امام و والى به معناى پذيرفتن سمت اجرايى او و آمادگى براى اجراى اوامر اوست، خداوند در قرآن كريم فرموده است: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ»؛ (توبه /111) «پس به اين معاملهاى كه با خداوند كردهايد شادمان باشيد». آن چه در اصل رضايت و مقبوليت عامه مهم جلوه مىكند مفهوم رضايت شهروندان در اطاعت از نظام سياسى است، بدون رضايت مردم مقبوليت سياسى يك نظام به خطر مىافتد، التزام و اطاعت افراد، يكى از مظاهر آزادى افراد در چارچوب قوانين است كه از كار ويژههاى اصل رضايت و قبول عامه در نظام سياسى دينى مىباشد، رضايت و مقبوليت عامه در نظام سياسى دينى زمينه ساز پذيرش تعهدات و التزامات و بيان حقوق و آزادىهاى افراد مسلمان يك جامعه است.
يكى از راهكارهاى اصل رضايت و مقبوليت عامه مسأله بيعت است بيعت از جهات مختلف تقسيمات مختلفى دارد، يكى از آنها تقسيمبندى به مشروع و نامشروع است يعنى بيعت اگر بدون ملاحظات اصولى و شرعى صورت گيرد نامشروع است، البته بيعت چه مشروع و چه نامشروع، از نظر سياسى، نقش فراهم نمودن شرايط حكومت و اعمال ولايت براى امام و حاكم را دارد، در نظام سياسى اسلام بيعت به مفهوم افراد به اطاعت و التزام به زعامت رهبر در چارچوب شرع مقدس و ملتزم شدن رهبرى به رعايت حقوق مردم است.
بر اين اساس مىتوان رابطه بيعت با امام و رهبر را اين گونه بيان نمود كه، بيعت شرط تنجز تكليف نسبت به امام خواهد بود نه شرط جعل ولايت، زيرا ولايت، امرى خدادادى است. براى بررسى بحث بيعت آن را با عنصر التزام، اطاعت، انتخاب، ولايت و اكثريت در كتاب و سنت بايد مورد مطالعه قرار داد.
اولين عنصر تشكيل دهنده بيعت، تعهّد و التزام است. تفسير مجمعالبيان بيعت را پيمانى كه اطاعت و الزام آور باشد تفسير مىكند14 مرحوم راغب اصفهانى، بيعت را به التزام و تعهد معنا كرده است ولى مىگويد: «بايع السلطان اذا تضّمن بذل الطاعه له بما رضخ له»15 بيعت با سلطان را التزام و تعهد به پيروى از آن چه سلطان بدان فرا مىخواند، مىداند. ابن خلدون نيز بيعت را پيمان و تعهد بر اطاعت مىداند.16
عنصر اساسى ديگر كه در مفهوم بيعت اخذ شده است «پيروى و اطاعت» است به تعبير شيخ طوسى «بيعت پيمانى بر حرف شنوى و اطاعت كردن است».17
علامه طباطبايى در تفسير بيعت مىنويسد:
«بيعت، نوعى ميثاق بر پيروى است،... و دست دادن در هنگام اين ميثاق «بيعت و مبايعه» ناميده مىشود كه در حقيقت، بدين معنا است كه بيعت كننده، دست خود را به فرمانروا مىدهد تا هرگونه كه مىخواهد با او عمل كند»18 از اين رو، لازمه بيعت تفويض و اعطاى ولايت به ديگرى نيست.
بيعت مىتواند با يك شخص منتخب يا منتصب انجام شود در واقع بيعت با هر يك از دو راه «نصب» و «انتخاب» زمامدار سازگار است.
همان گونه كه بيعت از نظر الزامى يا اختيارى بودن مورد، اعم است و هر دو را شامل مىشود از نظر موضوع نيز اختصاص به ولايت و زمامدار ندارد. در تاريخ اسلام بيعت بر جنگ، هجرت، پرداخت زكات آمده است. در مجموع اساساً بيعت بر ولايت و زمامدارى در حيات سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تحقق نيافته، زيرا بيعت با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم تنها در دو سوره قرآن مطرح شده است كه يكى در سوره فتح و مربوط به بيعت رضوان است و ديگرى در سوره ممتحنه است كه بيعت زنان مسلمان با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را بازگو مىنمايد، و در هيچ يك، سخنى از فرمانروايى و حكومت، به چشم نمىخورد.
پيمان اكثريت كه مشروعيت دهنده حكومت نبوى باشد، تحقق نيافته است. زيرا حتى اگر بيعت رضوان را هم آن گونه كه برخى نظريه پرداز گمان بردهاند - مربوط به حكومت و زمامدارى بدانيم، عدد شركت كنندگان در آن به دو هزار نفر نمىرسيدهاند در حالى كه در سال ششم هجرت، تعداد مسلمانان چندين برابر اين عده بودهاند.19 در مجموع دلايل و شواهد نشان مىدهد كه بيعت را نمىتوان منشأ پيدايش حكومت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دانست.
با استناد به آن، نمىتوان حق حكومت پيامبر را ناشى از رأى و انتخاب مردم پنداشت.
خداوند انسانها را آزاد و مختار و در عين حال مسئول آفريد و براى هدايت اين انسانهاى مسئول و آزاد به سوى رستگارى و سعادت، رهبرانى در ميانشان قرار داد، البته نصب پيامبر و امام معصومعليه السلام به معناى تحميل حكومت او بر مردم نيست. قرآن مجيد در اين خصوص مىفرمايد: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»؛ (انبياء 73) «انبياء را پيشوا و راهنماى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت نمايند» و يا در مورد ديگر مىفرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛ (اسراء /71) «روزى را كه ما هر گروهى از مردم را با امامشان (رهبرشان) در پيشگاه حق دعوت مىكنيم».
در انديشه سياسى شيعه، حكومت از آنِ خداست و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و امامانعليهم السلام كسانى هستند كه حقِ تصرف در حوزه عمومى دارند و مىتوانند بر مردم فرمان برانند و در دوران غيبت امام معصوم، عالمان دين به نيابت از امامعليه السلام آن سمت الهى را به عهده مىگيرند با وجود اين، عالمان دين همواره شرايط را براى اعمال ولايت سياسى عامه مساعد نمىديدند و گاه آن را امرى در حد محال مىدانستند امّا هر زمان كه مىتوانستند از اين عنوان و سمت استفاده كنند، وارد عمل شده و يا به ديگران اجازه اعمال ولايت مىدادند، بى ترديد اصل وجود نماد ولايت و رهبرى، مبتنى بر نياز ضرورى و متكى بر فطرت انسان است. اين ضرورت در همه اعصار و زمانها حضور داشته است يعنى همان طور كه در زمان پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم ولايت امرى ضرورى بوده است در دوران غيبت امامعليه السلام نيز اين ضرورت همچنان باقى است زيرا اجراى كامل دين، در گرو تشكيل حكومت اسلامى است و چنين ضرورتى نمىتواند موقت و محدود به دوران حضور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و يا ظهور معصومعليه السلام باشد. در فلسفه سياسى شيعه تشكيل دولت معصوم منوط به اراده مردم است كه در دوره غيبت نيز به همين منوال مىباشد. بنا به نظريه نصب يا انتخاب ولايت فقيه، در انديشه سياسى شيعه ادامه همان اصل هدايت و رهبرى مستمر است كه به معناى تحميل او بر مردم نيست.
مفهوم جامعه از ديدگاه قرآن، مفهومى تشكيكى و ذو مراتب است، خانواده، قبيله، ساكنان يك سرزمين وسيع زير مجموعه اين مفهوم هستند و به تعبير استاد مطهرى جامعه مركب حقيقى است تركيبى از روحها و انديشهها و عاطفهها و خواستها و ارادهها و بالاخره تركيب فرهنگى است در اين تعبير هم فرد و هم جامعه اصيل است در اين نظريه «در اثر تأثير و تأثر اجزاء، واقعيت جديد و زندهاى پديد آمده است، روح جديد و شعور و وجدان و اراده و خواست جديدى پديد آمده است كه علاوه بر شعور و وجدان و اراده و انديشه افراد است و بر شعور وجدان افراد غلبه دارد.20
استاد مطهرى مىگويد: قرآن براى «امت»ها (جامعهها)، سرنوشت مشترك، كارنامه مشترك، فهم و شعور، عمل طاعت و عصيان قائل است در واقع قرآن براى جامعه به نوعى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است. آيات مورد نظر استاد مطهرى شامل موارد زير است:
«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف /34)
«كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا» (جاثيه /28)
«زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ» (انعام /108)
بطور كلى در قرآن امت به چند معنا به كار رفته است كه واژه «امت واحده» در نُه آيه آمده است.
1 - ملتى كه دينى واحد دارند. «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» (انبياء /92)
2 - امت به معناى جماعت: «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (اعراف /181)
3 - امت به معناى چند سال: «وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ» (هود /8)
4 - امامى كه رهبر و مقتداى سايرين است «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ» (نحل /120)
شايد بتوان گفت جامعه با وصف دينى همان امت واحده است.
جامعه دينى جامعهاى است كه در آن داورى با دين باشد، اين داورى در همه خطوط و زواياى روابط اجتماعى نافذ است، در مجموع مىتوان گفت جامعه دينى از دو عنصر اصلى تشكيل مىشود.
1 - افراد و آحاد انسانى كه بر پايه تمنيات، منافع، آرمانها و علايق گوناگون در قالب گروهها و فرقهها گرد هم مىآيند.
2 - روابط و مناسبات اجتماعى متقابل ميان افراد كه نحوه شكلگيرى روابط و مناسبات اجتماعى نقش اصلى و تعيين كننده در آرايش جامعه دارد.
بنابراين با دو عنصر فوق هم تجمع افراد دين دار مد نظر است و هم شبكه روابط اجتماعى كه بر اساس گزارههاى دينى تنظيم شده است.21
از ويژگىهاى عينى نظام سياسى دينى همان طور كه در صدر اسلام بوده است، وجود عناصر نظارت و كنترل قدرت از سوى مردم است مانند: امر به معروف و نهى از منكر، حسبه، شورا و نصيحت ائمه مسلمين است.
وجود عناصر نظارتى و كنترلى در حقيقت براى حفظ سلامت نظام و استراتژى بقا ضرورى است زيرا نظام سياسى دينى براى بقاى خود بايد از تغييرات محيط و پيرامون خود آگاه شود و هماهنگىهاى لازم را با آنها به عمل آورد. البته در تاريخ اسلام هيچ وقت اين عناصر كنترلى در قالب نمادهاى اجتماعى خارج از حوزه قدرت سياسى بروز نكرده است. به نظر مىرسد جامعه اسلامى به فرد مسلمان حق مىداده كه عليه حاكم اعتراض يا شورش كند و اين حق از نصوصى اسلامى به ويژه امر به معروف و نهى از منكر مشخص است كه در بعضى از آيات عده خاصى را براى اين وظيفه ترغيب مىكند مانند: «وَلْتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (آل عمران /104) «و بايد از شما مسلمانان برخى كه دانا و پرهيزكارند خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكارى امر و از كارهاى بد و ناشايست نهى نمايند».
در بعضى از آيات تمام امت اسلامى به انجام اين فريضه موظف مىشوند: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (آل عمران /110) «شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شدهايد، به كار پسنديده فرمان مىدهيد؛ و از كار ناپسند باز مىداريد». و نيز مىفرمايد: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ (توبه /71) «و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مىدارند، و از كارهاى ناپسند باز مىدارند».
در مورد عنصر نصيحت به معناى خيرخواهى پيامبران به عنوان ناصح در قرآن معرفى شدهاند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ»؛ (اعراف /62) حضرت نوح مىفرمايند: «پيامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و اندرزتان مىدهم» و همچنين حضرت هود شبيه به همين مضمون مىفرمايند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»؛ (اعراف 68) «رسالتهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و من براى شما خيرخواه امين هستم». اين واژه در ادبيات دينى ما با اضافه به كلمه «ائمه مسلمين»، زياد به كار رفته است و روشن است كه پس از نظارت و كنترل نوبت به نصيحت و خيرخواهى مىرسد. نصيحت امام مسلمين علىعليه السلام در نهج البلاغه حاكى از اين مطلب است كه مىفرمايند: «و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحة فى المشهد و المغيب»22 نصيحت در بيانات علىعليه السلام به عنوان حق حاكم بر مردم مطرح گرديده است. از اين بيان استفاده مىشود كه گرچه از يك منظر مشاركت در حكومت به عنوان تعيين سرنوشت حق مردم است، اما از منظر ديگر وظيفه مردم نيز هست و در حقيقت اين امور از مصاديق جمع حق و وظيفه امت است. به طور كلى اهداف نظارت و كنترل در نظام سياسى دينى عبارتند از: پرهيز از زشتىها و بدىها و رشد دادن خوبىها و نيك سرشتىها، بهبود رفتار كارگزاران نظام مردم سالار دينى، ارتقاى بينش كارگزاران به كارگزارى و احساس مسئوليت و سرانجام دقت و سرعت بيشتر در رسيدگى به امور مردم.
مشاركت سياسى را مىتوان به مثابه مجموعهاى از فعاليتها و اعمال تعريف كرد كه شهروندان به وسيله آن در جست و جوى نفوذ يا حمايت از حكومت و سياسيت خاصى هستند، مشاركت سياسى به ويژه در ابعاد رقابتى آن (براساس فرهنگ تعامل) به دليل فنى و عملى، همواره در قالب تنوع گرايى سياسى ظاهر مىشود.
اسلام مشاركت و رقابت سياسى مبتنى بر عقايد و شريعت اسلامى را مىپذيرد. در چارچوب اين نوع فعاليتها گروههاى سياسى مسلمان به حاكميتِ خداوند معتقدند و التزام عملى به عدم مخالفت احكام سياسى با منابع دينى و نصوص و سنن دارند و در صورت دست يابى به قدرت از اصول و مبانى اسلام تخطى نخواهند كرد.23
در نظام سياسى دينى، مشاركت سياسى منظومهاى از تلاشها و اعمال منظم تعريف مىشود. در نظام سياسى دينى اصول مشترك و قواعد روش وفاق اجتماعى مورد توافق اقليت و اكثريت است كه در راه رسيدن به آنها به مبارزه و رقابت منطقى مىپردازند، و از آنجا كه مسائلى سياسى و اجتماعى متعلق به همه مردم در جامعه دينى است و افراد داراى فرصتهاى برابر در حقوق اجتماعى - سياسى هستند از اين رو رأى اكثريت متشرع كيفىتر خواهد بود، و اگر اقليت شركت نكرده يا رأى مخالف داده باشند به طور منطقى از طريق ابزار قدرت شرطى در عمل رأى شركت كنندگان را پذيرفتهاند. آيات قرآنى نيز كه در خصوص نپذيرفتن رأى اكثريت در داستان حضرت شعيب، هود، لوط و صالح بحث مىكند ارتباطى به بى اعتبارى رأى اكثريت موحد متدين ندارد.
زيرا در برخى آيات اقليت موحد برتر از اكثريتى هستند كه با حق و انسانيت نسبتى ندارند، بنابراين به طريق اولى اكثريت موحد و مستحكم در مبانى دينى از جايگاه ويژهاى در مسائل اجتماعى - سياسى برخوردارند. از طرف ديگر ضريب اطمينان در رأى اكثريت موحد بالاتر است. در خصوص مشورت، قرآن كريم پيامبر را كثيرالمشاوره معرفى مىكند و آيه شريفه «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آل عمران /159) مشورت را تأييد مىكند البته اين آيه از جمله آياتى است كه درباره جنگ احد و روزهاى پس از اتمام جنگ نازل گرديده است. علامه طباطبائى نيز به طور اجمال در تفسير سوره آل عمران به نزول اين آيات درباره جنگ احد اشاره كرده است. مفهوم «امر» در آيه حوزه امور عمومى و حكومتى مردم است معناى لغوى «امر» همان «شأن» و جمع آن امور است؛ لفظ عامى است كه بر همه افعال و اقوال صدق مىكند و به معنى «همه چيزها» اطلاق مىگردد.24 البته اين مفهوم جامع، در قرآن با مصاديق مختلف به كار رفته است مانند آيه «وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» (يوسف /102) كه به معناى «نظرات و چارهجويىها» بكار رفته است. در آيه «وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ» (هود /123) مراد از امر مفهومى لغوى يعنى «همه چيزها» است. به نظر مىرسد در آيه شريفه مورد بحث مراد از «امر» امور حكومتى و اجتماعى مهم باشد مانند مفهوم «امر» در آيه شريفه «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (شورى /38) كه با آيه فوق در پيام و سياق متشابه است همان طور كه اشاره شد مشورت در حوزه امور مهم در قرآن مورد تأكيد قرار گرفته است گرچه تصوير مشخص براى نظام مشاوره و كيفيت اجراى آن وضع و جعل نكرده بلكه آن را به اوضاع و شرايط زمان و مكان واگذار كرده است.
در مجموع با ويژگىهاى نظرى و مؤلفههاى عملى و عينى مىتوان گفت جمهوريت گرچه به لحاظ واژه در قرآن وجود ندارد مىتوان گفت قرآن با مفهوم جمهوريت (مردمسالارى) مخالفتى ندارد زيرا شرايط، عناصر و اصول بنيادى و مؤلفههاى عينى و عملى آن را به گونه مطرح كرده است.
1 - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، 546/31.
2 - بشريه، حسين، درسهاى دموكراسى براى همه/20.
3 - جوزف شومپيتر، كاپيتاليسم - سوسياليسمودموكراسى، ترجمه حسن منصور، ص 285.
4 - بهشتى معز، رضا، در آمدى نظرى بر تاريخ و دموكراسى، ص 23.
5 - رعد /36.
6 - كواكبيان، مصطفى، دموكراسى در نظام ولايت فقيه، ص 40.
7 - مائده /8.
8 - نهج البلاغه، حكمت شماره 437.
9 - مائده /8.
10 - پورفرد، مسعود، مردم سالارى دينى، ص 62.
11 - محمودى، محمد باقر، نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، 198/1.
12 - ر.ك به آيات: رعد /2، ابراهيم /32، نحل /12، حج /65، عنكبوت /61، لقمان /29، فاطر /13، زمر /5، زخرف /13.
13 - طبرسى، امين الاسلام، تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 254 بقره.
14 - راغب اصفهانى، مفردات، ص 67.
15 - ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 147.
16 - طوسى، محمدبن حسن، تبيان، 319/9.
17 - الميزان، 274/18.
18 - سروش، محمد، دين و دولت در انديشه اسلامى، ص 419.
19 - مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ، (قم، صدرا، چاپ 13)، ص 23-17.
20 - واعظى، احمد، جامعه دينى و مدنى، ص 89.
21 - نهج البلاغه، خطبه 34.
22 - قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل 26.
23 - ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات، ص 20.